دل است دیگر
دل استــ دیگر
خستــه میشود...
بی حوصله میشــود...
از روزگار از آدمـــــــها از خــودش از این قابــها
از اثباتــ از تـــــوضیــح
از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد...
از این همه مهربانی کردن و نا مهربانی دیدن
از ســـــــــــــنگ صبور بودن و آخــــــــــــر هم مُهر ســـــنگ بودن خوردن
از زهــــــر حرف هایی
که تــــــا آخر عمـــــــر آدم را مـــــــی آزارد ...
نظرات شما عزیزان: